Wednesday, November 23, 2005

سی سالگی

نمیدانم بقیه آدمها شب تولدشان چه جوری هستند و چه کار میکنند فقط میدانم که.امشب شب تولدم است ومن خیلی غمگینم ,خیلی زیاد
. من یادم نمیاید که به دنیا آمدن دردناک بود یا نه ولی امشب پر از دردم.نمی دانم چه جور دردی است .مثل درد قد کشیدن است.درد بزرگ شدن.درد کنده شدن.
کاش خدا یک قانونی وضع میکرد که همه آدمها شب تولد سی سالگیشان حق داشته باشند که یک آرزو بکنند و فردا صبح آرزوی برآورده شده شان را ببینند.آنوقت حتما آرزو میکردم که فردا یک یلدای شجاع از خواب بیدار شود.آنقدر شجاع که خودش را همانجوری که هست بپذیرد.

Tuesday, November 15, 2005

زندگی

طناز داره مامان میشود.چند هفته پیش بهش زنگ زدم کسل و بی حوصله گوشی را بر داشت گفتم چرا اینجوری هستی گفت خب دیگه اخراش است, سرکار هم خیلی گرفتارم اینه که اینجوری شدم. گفتم خب حالا دختر ه کی دنیا میاد؟ گفت حدود یک ماه دیگر
دیشب دیدم طناززنگ زده است.
چشم هایم برق زد وای!دختره دنیا آمده زود شماره اش را گرفتم تو گوشهایم صدای ونگ ونگ یک کوچولو
میآمد.طناز گوشی را بر داشت صداش خفه بود
چطوری مامان خانم:
یلدا! بابام دیشب فوت کرد_:

Thursday, November 03, 2005

از پائیز بدم میاید

از پائیز بدم میآید.صبحهایش بدون خورشیداست و نمیفهمی کی واقعا صبح شده است. درست است که زمستان هم هواتاریک است ولی تو زمستان وقتی یادت میاد که برفی پشت پنجره است حالت خوب میشود.هوا یک جور بدی سرد میشود. من از سرما بدم میاید.اما سرمای زمستان یک جور مطمئنی سرداست, تکلیفت مشخص است شال گردن و پالتو و چکمه حسابی گرمت میکننداما تو پائیز شبها باید تند تند توی خیابان راه بروی که یخ نکنی چون صبح که از خانه بیرون میامیدی اصلا به نظر نمیرسید شب بتواند اینقدر سرد بشود.از اینکه گردنم را تو یقه ام فرو ببرم و تند تند از جلوی جاهایی که دوست دارم رد بشوم و از سرما نتوانم با خیال راحت نگاهشان کنم, بدم میاید.
از اینکه نوک دماغم مثل دلقکها قرمز بشود متنفرم دماغم با اندازه کافی بزرگ است و وقتی که قرمز هم میشود خیلی زشت میشوم آن وقت است که از پائیز بیشتر بدم میاد.
پاییز که شروع میشود دچاردلهره ی عجیبی میشوم .مثل اول مهرهای مدرسه که همیشه نگران کلاس بندی بودم که آیا با دوستهایم تو یک کلاس میافتم ؟آیا معلم خوب معلم ما میشود؟آیا بچه زرنگها توی کلاس ما هستند؟همیشه دوست داشتم تو کلاسی که پر از بچه درسخوان است شاگرد اول بشوم.
از پائیز خوشم نمیاد چون معمولا بی حوصله و غمگینم .دکترها میگویندبعضی از آدمها تو پائیز افسردگی میگیرند.نمی دانم منهم جزوه آنها هستم یا نه فقط میدانم پائیز یک جور شبیه خودم است شاید واسه همین است که ازش بدم میاید یک فصل مرد د و معلق وبلا تکلیف.