Wednesday, January 18, 2006

ایمان

اولین بار که استخر رفتم همه چیزوحشتناک بود.از غرق شدن خیلی میترسیدم .تمام مدت فکر میکردم باید چه کاری انجام بدهم که غرق نشوم.هرچقدر سعی میکردم روی آب باقی بمانم سریعتر میرفتم زیر آب. حلق و گوشهام پراز آب میشد چشمها یم میسوخت و از فشار آب تار میشد, چنان احساس خفگی میکردم که انگار کسی با تمام قوا گلویم را فشار میدهد. هرچه بیشتر دست و پا میزدم بیشتر پایین میرفتم درآخر با ترس میله را میگرفتم وآنقدر سرفه میکردم که حس میکردم الان است خون بالا بیاورم.
تجربه شناوری درست لحظه ای اتفاق افتاد که باور کردم آب من را نگه خواهد داشت. سعی نکردم , آرام خودم را به آب سپردم و روی آب باقی ماندم.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home