Saturday, December 11, 2004

غرور

امروز باز دوباره ترسيدم
اين واقعه از بچگي تا حالا با من بوده است. وقتي بر ميگردم و دفتر خاطرات قديميم را ورق ميزنم ميبينم كه جابه جا نوشتم كه من ترسيدم از اينكه اينقدر با بقيه فرق دارم.هميشه توي يك موضوعاتي ميرسم به اينجا كه خدايا چرا من با اين آدمهايي كه دور و برم هستند اينقدر فرق دارم؟.آن وقت است كه خيلي ميترسم.راستش با اينكه ميترسم وفكر ميكنم شايد راهش آن است كه بقيه ميروند اما هيچ وقت از ته دلم آرزو نكردم مثل آنها بشوم .
فكر كنم چون خيلي مغرورم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home